حل معمای ۷۰ ساله استرالیا با شعر فارسی خیام
به گزارش گذارنیوز به نقل از یورونیوز، یک پژوهشگر دانشگاه آدلاید استرالیا میگوید هویت یک مقتول ناشناس را پس از ۷۰ سال کشف کرده است. این مرد از زمان قتل در سال ۱۹۴۸ تا همین هفته به «سامرتون من» مشهور بود.
*یک پرونده بایگانی شده ۷۰ ساله
در اول دسامبر سال ۱۹۴۸ جسد متلاشی شده یک مرد چهل تا پنجاه ساله خوش پوش در ساحل سامرتون شهر آدلاید استرالیا پیدا شد. یک نصف سیگار روی یقهاش و عبارتی فارسی با حروف لاتین در جیبش بود: «تمام شد». آنطور که رسانههای محلی گزارش کردهاند آن تکه کاغذ، کلمات پایانی کتاب رباعیات عمر خیام ترجمه ادوارد فیتزجرالد است.
این اتفاق و نشانههای مبهم و اسرارآمیز همراه مقتول ناشناس در دوران آغاز جنگ سرد، فرضیه ارتباط قتل با سرویس جاسوسی شوروی یا مامور بودن قربانی را پیش کشید. با وجود کشف یک چمدان و شماره تلفن زنی به نام جسیکا، تحقیقات پلیس برای احراز هویت مقتول اسرارآمیز به جایی نرسید. «سامرتن من» چند ماه بعد به خاک سپرده شد.
*کارل وب جاسوس نبود
پلیس آدلاید سال گذشته با نبش قبر «سامرتون من» موافقت کرد. این کار در راستای پژوهشهای دِرِک ابوت، استاد دانشگاه آدلاید برای حل معمای قتل اسرارآمیز انجام شد.
این استاد دانشگاه با استفاده از تار موهای نگهداری شده مقتول در بایگانی پلیس موفق شد شناسه ژنتیکی (دیانای) «سامرتون من» را شناسایی کند. پلیس هم یک مدل گچی از صورت وی را در اختیار آقای ابوت قرار داد.
استاد دانشگاه آدلاید با کالین فیتزپاتریک، چهره سرشناس پزشکی قانونی ایالات متحده آمریکا و متخصص پروندههای بایگانی، همکاری را آغاز کرد. این دو نفر توانستند شجرهنامه مقتول را از دو شاخه متفاوت بازسازی کنند.
براساس یافتههای این تیم دو نفره، مقتول ناشناس، کارل وب نام دارد. او نه یک جاسوس بلکه احتمالا یک عاشق شکست خورده بوده است. کارل وب، کوچکترین پسر خانوادهای با ۶ فرزند بوده است و با زنی به نام دوروتی رابرتسون، معروف به داف وب، ازدواج کرده بود.
از قرار معلوم، کارل وب متولد ۱۹۰۵ در حومه برلین و در زمان مرگ، مهندس الکترونیک بوده است. همسرش او را رها کرده و در جنوب استرالیا ساکن شده بود. کارل در جستوجوی وب به آدلاید آمده بود.
درک ابوت به سیانان گفت: «حالا باید نتیجه وجود سم در بدن مقتول مشخص شود. من میخواهم بدانم او چگونه مرده است. همچنین باید روند زندگی و سرنوشت دوروتی را هم کشف کنیم.»
چمدان مقتول حاوی اشیائی بود که خود بر پیچیدگی معمای این قتل میافزود
ماجرای این قتل در استرالیا با توجه به عبارت پایانی ترجمه ادوارد فیتزجرالد از رباعیات خیام به پرونده «تمام شد» مشهور است.
یک رمز با بررسی تکهای از رباعیات خیام که در جیب مرد مرده پیدا شده بود با تابش نور فرابنفش آشکار شد.
رمزی که با تابش اشعه فرابنفش در جیب مقتول قابل روئیت شد
«جستین»، پرستاری که در قلب معما قرار دارد، به همراه پسرش جری فلتوس، کارآگاه قتل بازنشسته آدلاید، سالها را صرف تحقیق در مورد رمز و راز مرد سامرتون کرده است.
فیتز جرالد-مترجم معروف رباعیات خیام به انگلیسی- یک بار در نامه نوشته بود:«این اشعار پراکنده به، گمان من منظومهای بلند و پیوسته است؛ منظومهای که با تصویرهای بامداد و گل آغاز میشود و با تصویر شب و گور پایان میپذیرد و در آن میان، سرنوشت و احوال آدمیان که شبیه کوزه های سفالیاند، بیان میشود.»
ادوارد فیتز جرالد(۱۸۸۳-۱۸۰۹) مردی منزوی، دوستدار «دن کیشوت» و شاعری درجه سه بود. در ۴۰ سالگی به صورت خیلی اتفاقی به آکسفورد رفت و در رشته ادبیات فارسی که داوطلب چندانی نداشت، تحصیل کرد. بعد از فراگیری زبان فارسی دست به ترجمه متون ادبی فارسی زد.«منطق الطیر» عطار و منظومه «سلامان و آبسال» جامی را طی یک سال به انگلیسی برگرداند که چندان مورد استقبال واقع نشد. اما برای ترجمه مجموعه کوچکی که سال ۱۸۵۹ با نام«رباعیات عمر خیام؛ شاعر و منجم ایرانی» منتشر کرد، پنج سال وقت گذاشت. کتاب شامل ۷۵ شعر چهار مصراعی با عنوان نا آشنای«رباعی» بود که شباهتی به آنچه مردم انگلستان از شعر میشناختند، نداشت. این اثر تنها زمانی مورد توجه انگلیسیزبانها قرار گرفت که یک سال پس از انتشارش دست به دو شاعر نامی آن روزگار، روزتی و سوین برن افتاد چند روز بعد، قیمت کتاب از یک پنی به چند پوند رسید و بلافاصله نایاب شد. فیتزجرالد در دو نوبت دیگر ترجمهاش را ویرایش کرد. به خاطر این کار هم از ملکه ویکتوریا لقب «لرد»گرفت. و وقتی مرد، دوستداران شعر خیام شاخهای گل رز از مزار خیام آوردند و بر سر گور او کاشتند.
آنچه فیتز جرالد از خیام به غرب شناسانده(و به واسطه آن حتی در خود ایران هم توجه به خیام چند برابر شده)، دقیقاً ترجمه لفظ به لفظ رباعیات نیست. او همان طور که در شعر انگلیسی نوآوری کرد و قافیه و شعر چهار مصراعی را به آن وارد کرد، در ترجمه رباعیات هم خلاقیت به خرج داد و به نوعی آنها را بازسرایی کرد. فیتزجرالد گاهی یک رباعی را به شکل دو رباعی انگلیسی ترجمه کرده و گاهی از چند رباعی، یک رباعی جدید ساخته است.
و ترجمه مشهورترین رباعی خیام* توسط ادوارد فیتزجرالد
خیام:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفت و گوی من و تو
چون پرده بر افتد، نه تو مانی و نه من
جرالد:
There was a Door to which I found no Key:
There was a Veil past which I could not see:
Some little Talk awhile of ME and THEE
There seemed – and then no more of THEE and ME.